کد مطلب:125527 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:374

جشن میلاد
مركب باد صبا بگذشت از طرف چمن

تا چمن را پرنیان سبز پوشاند به تن



سبزه اندر سبزه بینی ارغوان در ارغوان

لاله اندر لاله بینی، یاسمن در یاسمن



ساحت بستان ز فر سبزه شد باغ بهشت

دامن صحرا ز بوی نافه شد رشك ختن



نفش گلشن را چنان آراست نقاش بهار

كز شگفتی ماندت انگشت حیرت در دهن



دوخت خیاط صبا بر قامت گلهای باغ

آبی و سبز و بنفش و ارغوانی پیرهن



از شمیمی خاك گردد مشك بیز و مشكبار

و از نسیمی آب گردد موج خیز و موج زن



سبزه پرچم برفرازد صبحدم در باغ و راغ

لاله آتش برفروزد شامگاهان در دمن



چون فتد مهتاب شب، مواج و نورانی در آب

عشوه ی ماه و كواكب بین در آن موج و شكن





[ صفحه 67]





گل شد از لطف نسیم و دولت ابر بهار

شاهدی شیرین شمایل، دلبری سیمین بدن



دشت و صحرا در لطافت تالی باغ بهشت

باغ و بستان در طراوات رشك فردوس عدن



یك طرف نرگس گشوده دیده سوی ارغوان

یك طرف نسرین نشسته در كنار نسترن



در شب مهتاب بینی بر لب آب روان

عاشقان را بزم عیش و شاعران را انجمن



یار را ماند كه بر صورت پریشان كرده زلف

تابش ماه از خلال شاخه های نارون



نونهالان چمن را دایه ی ابر بهار

گه ز رخ شوید غبار و گه بنوشاند لبن



تا كند بلبل دل گل را اسیر دام عشق

گه ز شیرین خواندش افسانه گه از كوهكن



وه چه خوش بشكفته در گلزار زهرا نوگلی

كز طراوت گشته رویش رشك گلهای چمن



دیده از نور جمالش روشنی یابد چو دل

بلبل از شوق وصالش در چمن نالد چو من



بلبل اینجا هر سپیده دم سراید نغمه ای

در ثنای خسرو خوبان، امام ممتحن



از حریم فاطمه در نیمه ی ماه صیام

چهره ی ماه حسن تابید با وجه حسن



میوه ی بستان زهرا، نور چشم مصطفی

پاره ی قلب علی بن ابی طالب، حسن





[ صفحه 68]





در محیط علم و دانش، آفتابی تابناك

بر سپهر علم و بخشش، كوكبی پرتوفكن



شد عیان از چهره ی تابان او نور خدا

شد جوان از چشمه ی احسان او چرخ كهن



چون دمد صبح وصالش، دل شود دارالسرور

چون رسد شام فراقش جان شود بیت الحزن



گر ببارد ابر احسان عمیمش بر زمین

گردد از هر قطره ای دریای رحمت موج زن



در شبستان ولایت اختر گیتی فروز

در گلستان فصاحت بلبل شیرین سخن



سینه از نور فضایل روشنی بخش جهان

چهره در حسن شمایل رشك خوبان زمن



بر حصار علم او شد پایه ی دین استوار

محكم از ایمان او شرع نبی مؤتمن



پرچم صلح و صفا افراشت سبط مصطفی

تا براندازد لوای كفر و آشوب و فتن



آستان مجتبی را كرد اگر دشمن خراب

كی تواند بر سلیمان چیره گردد اهرمن



نور جاویدان او بر جان ما بخشد فروغ

عشق روزافزون او در قلب ما دارد وطن



در لگن شمع فروزان اشك ریزد ای دریغ

خون دل جای سرشك آن شمع ریزد در لگن



منبع فیض و عطای كردگار ذوالجلال

مظهر ذات و صفات كردگار ذوالمنن





[ صفحه 69]





تن مپرور جز به مهر خاندان حق «رسا»!

تا ز دل شوید غبار رنج و اندوه و محن



وه چه خوش دارد تماشا امشب از لطف رضا

جشن میلاد حسن، در آستان بوالحسن





[ صفحه 70]